نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

...

عزیز دل مامان خیلی ببخش که دیر به دیر وبلاگت آپ میشه این روزا شدیدا درگیر بودیم با رفتن مامان بزرگ به سی سی یو بعدش کلی دل شوره و دل نگرونی تا پای آنزوگرافی البته طبق دفعات پیش دست به دعا شدیم و باز خطر از بیخ گوشمون گذشت خدا واقعا بهمون رحم کرد الحمدلله به خیر گذشت و قلب خسته ی مامان جونمون سالم نشون داد نوار قلبش یه نوار خسته بود.خدا جونم سایه ی مامان و باباهامونو از سرمون کم نکن ما جز اونا تو این دنیا کی رو داریم ؟خدای من دلخوشیمون تن سالم و لب خندون اوناست .چند روز پیشم که رفته بود مامان بزرگ پیش یه متخصص ریه ایشونبا توجه به سی تی اسکن بهش دارو دادن الحمدالله همه چی به خیر گذشت این چند روزم که معده ی خودم گرفته سر در گم دوا و درمونمچند ت...
8 خرداد 1393

مامان جونی خوب شو

نورای گل مامان بازم غیبتمون طولانی  شد سرم این روزا خیلی شلوغه دوشنبه هفته پیش که تو رو بردم پیش مامان جون بمونی برگشتنی حال مامان خوب نبود میگفت دلش درد میکنه دل درده اون قدر زیاد شد که دیگه حالش بد شد و کلی استفراغ و دیگه از حال رفت نصفه جون شده بودم نتونستیم بلندش کنیم مجبور شدیم آمبولانس خبر کنیم خدا قسمت هیشکی نکنه زنگ زدم دایی مجید اومد و با بابا بردنش بیمارستان .منو تو موندیم خونه تا شب فقط گریه میکردم از خدام بود گرفتی خوابیدی حالم اصلا خوب نبود دکترا با سونو اینا تشخیص دادن سنگ صفرا داره و عفونت هم کرده یه هفته نگهش داشتن تا اینکه دوشنبه مرخصش کردن تا بیاد برا عمل آماده بشه خدا رو شکر میکنم که مامانی به خونش اومد و خدا دو...
17 ارديبهشت 1393

مامان جونی خوب شو

نورای گل مامان بازم غیبتمون طولانی شد سرم این روزا خیلی شلوغه دوشنبه هفته پیش که تو رو بردم پیش مامان جون بمونی برگشتنی حال مامان خوب نبود میگفت دلش درد میکنه دل درده اون قدر زیاد شد که دیگه حالش بد شد و کلی استفراغ و دیگه از حال رفت نصفه جون شده بودم نتونستیم بلندش کنیم مجبور شدیم آمبولانس خبر کنیمخدا قسمت هیشکی نکنه زنگ زدم دایی مجید اومد و با بابا بردنش بیمارستان .منو تو موندیم خونه تا شب فقط گریه میکردم از خدام بود گرفتی خوابیدی حالم اصلا خوب نبود دکترا با سونو اینا تشخیص دادن سنگ صفرا داره و عفونت هم کرده یه هفته نگهش داشتن تا اینکه دوشنبه مرخصش کردن تا بیاد برا عمل آماده بشه خدا رو شکر میکنم که مامانی به خونش اومد و خدا دوباره شادی رو...
17 ارديبهشت 1393

پیشاپیش عیدت مبارک

دختر نازنینم سالروز ولادت دخت پیامبر .بانوی نمونه دو عالم .برتو مبارک باد عزیز دل مامانی الان تو خواب نازی و ما یه تایمی یافتیم بیاییم سراغ وبلاگت و عید رو پیشاپیش به شما و همه ی دوستای گلم تبریک بگم فرشته ی زمینی مامان روز به روز داری بزرگتر میشی بدون اینکه ما لذت کافی رو از این دوران های شیرینت ببریم اونقدر به مراقبت نیاز داری که از هر کار و باری دست برداشتم عزیز مامان چند روز پیش باز یه کوچولو تب کردی و چند روزی هم میشه که سرفه میکنی تو که مریض احوال میشی دنیا واسم زندون میشه آخه تحمل گریه ها و بی تابی هاتو ندارم  وقتی نمیدونم کجات درد میکنه که بیتابی جیگرم کباب میشه از امروز صبح هم که زانوهات دون دون شده و هر وقت...
29 فروردين 1393

پیشاپیش عیدت مبارک

دختر نازنینم سالروز ولادت دخت پیامبر .بانوی نمونه دو عالم .برتو مبارک باد عزیز دل مامانی الان تو خواب نازی و ما یه تایمی یافتیم بیاییم سراغ وبلاگت و عید رو پیشاپیش به شما و همه ی دوستای گلم تبریک بگم فرشته ی زمینی مامان روز به روز داری بزرگتر میشی بدون اینکه مالذت کافی رو از این دوران های شیرینت ببریماونقدر به مراقبت نیاز داری که از هر کار و باری دست برداشتم عزیز مامان چند روز پیش باز یه کوچولو تب کردی و چند روزی هم میشه که سرفه میکنی تو که مریض احوال میشی دنیا واسم زندون میشه آخه تحمل گریه ها و بی تابی هاتو ندارم وقتی نمیدونم کجات درد میکنه که بیتابی جیگرم کباب میشه از امروز صبح هم که زانوهات دون دون شده و هر وقت میخوره به فرش ی...
29 فروردين 1393

تولد تولد

این ماه دوتا تولد داشتیم که  نورا جون دعوت شده بودیکی تولد پریا جون یکی تولد آرمین و آرمان گل که شما تو هر دوتاش سنگ تموم گذاشتی توی شمع فوت کردن . از دیگر مراسمایی که شرکت کردی هر پنج روز روضه ی مامان جونی بود که خداییش خیلی آروم بودی و هوای مامان رو خیلی داشتی فقط توی ختم مجلس چون از صبح تشریف برده بودین (آخه مامانی کلاس داشت) دیگه کمکت خیلی از حدش فراتر رفته بود علی الخصوص مرحله پختن آش رشته نمک ریختن و هم زدناش  اونروز هم خدا به من رحم کرد که بعد از ظهر رو کیپ گرفتی ٢.٥ ساعت خوابیدی عسل مامان یار مامان دلبر و دلدار  مامان دوست داریم     یه دنیا میبوسمت شیرین زبونم   &n...
21 فروردين 1393

تولد تولد

این ماه دوتا تولد داشتیم که نورا جون دعوت شده بودیکی تولدپریا جونیکی تولد آرمین و آرمان گل که شما تو هر دوتاش سنگ تموم گذاشتی توی شمع فوت کردن . از دیگر مراسمایی که شرکت کردی هر پنج روز روضه ی مامان جونی بود که خداییش خیلی آروم بودی و هوای مامان رو خیلی داشتی فقط توی ختم مجلس چون از صبح تشریف برده بودین (آخه مامانی کلاس داشت) دیگه کمکت خیلی از حدش فراتر رفته بود علی الخصوص مرحله پختن آش رشته نمک ریختن و هم زدناش اونروز هم خدا به من رحم کرد که بعد از ظهر رو کیپ گرفتی ٢.٥ ساعت خوابیدی عسل مامان یار مامان دلبر و دلدار مامان دوست داریم یه دنیا میبوسمت شیرین زبونم یه عالمه دوست دارم عسلی ...
21 فروردين 1393

اتفاقای خاص

عزیز مامانی حسابی سرم گرم کارا و شیطنت های توست هر چند همه میگن آرومی ولی اول اینکه همیشه باید همراهت باشم تا گند به کاری نزنی ثانیا بترسم از زمونی که اون رگ قاطی پاتی شما بزنه بیرون اونوقته که گاها خود زنی هم میکنی از نوعه خود چنگ زنی ویش ویش.....  و اونوقته که منم مات و مبهوت میشینم نگات میکنم و عصب های من در سکوت خودم میشکنه خلاصه ما به خوبی هات اکتفا میکنیم و زیاد از بدیهات نمیگیم که آبرو ریزی بشه فقط این ترس از اروینت منو کشته همچین تا اروین میاد چیزی رو که تو برداشتی ازت بگیره قیافه مظلومانه میگیری که نگو گاها وقتی میخوای اون باهات مهربون باشه و وسایلاشو ازت نگیره با مهربونی و زبون خاصی بهش میگی اروین سالااااااااام گهگاهی ق...
21 فروردين 1393

اتفاقای خاص

عزیز مامانی حسابی سرم گرم کارا و شیطنت های توست هر چند همه میگن آرومی ولی اول اینکه همیشه باید همراهت باشم تا گند به کاری نزنی ثانیا بترسم از زمونی که اون رگ قاطی پاتی شما بزنه بیرون اونوقته که گاها خود زنی هم میکنی از نوعه خود چنگ زنی ویش ویش..... و اونوقته که منم مات و مبهوت میشینم نگات میکنم و عصب های من در سکوت خودم میشکنه خلاصه ما به خوبی هات اکتفا میکنیم و زیاد از بدیهات نمیگیم که آبرو ریزی بشه فقط این ترس از اروینت منو کشته همچین تا اروین میاد چیزی رو که تو برداشتی ازت بگیره قیافه مظلومانه میگیری که نگو گاها وقتی میخوای اون باهات مهربون باشه و وسایلاشو ازت نگیره با مهربونی و زبون خاصی بهش میگی اروین سالااااااااام گهگاهی قبل ای...
21 فروردين 1393