نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

مروارید نو

عشق مامانی درست در یک و نیم سالگی یعنی ٢٥ آذر سیزدهمین مرواریدت جوونه زد عزیز مامانی مبارکت باشه گر چه ١٣ واسه مامانی دیگه یمن خوش داره ان شالله واسه شما هم خوب میشه در غیر این صورت آرزو میکنم همهی نحسی دندونات با همین یکی بره پی کارش و دخملم هیچ وقت با بیماری های شدید دندون در نیاره جیگر مامان دیشب واسه چکاپ گوشت بردیمت دکتر تا مطب دکتر و دیدی زدی زیر گریه و دوهتور دوهتورکنان کل مطب و گرفتی رو سرت دکترم گفت یکی بیاد تو توضیحات بده بعدا من بچه رو میبینم بغل بابایی نموندی و مجبور شدیم که بابایی بره شرح حال بگه الحمدلله گوشات پاک پاک بودن  دکتر گفت بیقراریها همش مال دندونشه مامان قربون خودشو دندوناش بشه دوست داریم جیگر طلا ...
27 آذر 1392

به نام یگانه خالق هستی

خدایمان به ما ن نعمتی در و وجودمان نهاد که ر راحتی روح و روانمان گرداند تا در ا ارامشی بمانیم که نورا برایمان تعبیر خواهد کرد همان خدایی که به فکر  نورا یمان بود و هست و خواهد بود مهربانا  ن عمتهایت را و جودی که در نهادمان قراردادی را    ر وح و روانمان را آ رامشمان را همه و همه مدیون تو هستیم  پروردگارا زیر سایه رحمتت این عزیز را به ما عطا نمودی. سلامت و سر بلندش گردان و ما را توانایی آن ده که لایق لفظ پدر و مادر باشیم و بتوانیم هر آنگونه که تو میخواهی تربیتش کنیم در این مسیر مارا یارا باش که جز تو یارایی برای این امر نمیبینم   نورا ,عزیزم دوستت داریم ...
12 شهريور 1392

نازنینم دوستت دارم

سلام به دختر گلم عزیز دلم اینروزا شیطونی هات غوغا کرده اولا با یه زبونی اساس حرف میزنی که یه کلمش رو هم نمیفهمم فقط صدات میفته گوشم ولی قربون اون صدات برم قشنگ منظورتو میفهمونی دو میدانیت حسابی تقویت شده و با سرعت برق و باد میدویی هر روز با یه مدل رقص از ترانه هامون استقبال میکنی کماکان من ابده هستم و خبری از مامان نیست عکسامم که میبینی میگی ب ب (با فتحه)نظر لطفته عزیز دلم خوابتم که اصلا تغییر نکرده ولی شیر شباتو حذف کردم و وقتی بیدار میشی آب قند و سرشیشه میمکی از بی خوابی هر روز یه نوع بیماری میگیرم دختر خوب تو کی میخوای مثل همه شب بخوابی و سر صبح بیدار شی؟؟؟؟همینتم دوست دارم جیگر طلا ببخش که نمیتونم زود به زود وبلاگتو آپ کنم به خدا امو...
12 شهريور 1392

هشتمیش هم مبارکه...

گل دخترم مبارک باشه هشتمین مرواریدتو میگم عزیزم این یکی چندان اذیتت نکرد مامانی مرسی که تو ی پست قبلی تولدمو تبریک گفتی البته میدونم کار باباییه انشالله بزرگ که شدین باهم واسه مامانی تولد میگیرین دست جفتتون هم درد نکنه  حسابی شرمندم کردین نورا جونم خوشحالم که به قولت عمل کردی امروز از صبح واسم میرقصی  قربون حرکت های موزونت برم که کلی باهاش حال میکنیم یادته قول دادی  توی تولد بابا واسه تولد ماهم برقصی!!!!!  امروز که افطاری  تالار دعوتیم ببینم بعد افطار چیکار میکنی؟ نمیدونم با بابایی هماهنگی یا نه؟ امروز واست کمی خرید کردم از بین خریدامون یه گیره کوچولوی میکی موزی گرفتم خیلی باحاله حتما یه عکس ...
10 مرداد 1392

هفت دندونی

عزیز دل مامان بعد یه هفته تب و اسهال و استفراغ از امروز تازه آروم آروم غذا رو شروع کردی 9 ام تیرماه متوجه یه دندون نیش از بالاسمت راست شدم دقیقا یه روز بعد هم زیرهمون دندون از پایین سفید شدو دیروز اونم زد بیرون قربون دختر 7دندونیم برم من مبارک باشه عزیزم الهی که مامانی فدات شه میدونم خیلی اذیت میشی و لثه هات درد دارن اما میدونم دختر قوی خودم در برابرش مقاومت میکنه عسلم خوب غذا بخور زودی بزرگ شو تا توی نوشتن پست ها به مامانی کمک کنی میبینی حرف ها و حدیثام گاها چه قدر تاخیر دارن دوست دارم ناز گل خندون مامان ...
13 تير 1392

چهارمین مروارید نفسم

عسلی مامان با اینکه واسه دندون سومت خیلی زحمت کشیده بودی ولی این چهارمی رو اصلا علایم نداشتی البته بی خوابیهات میگن نوعی علایمه ولی جیگرم من به این کم خوابیهات عادت کردم دیروز وقتی تورو بغلم تاب میدادم یه هو متوجه سفید شدن لثت و یه کوچولو دندونت شدم(دندون بالا سمت چپ در ده ماه و ١٦ روزگی ) گل مامان مبارکه فدایت ای گل زیبای هستی                                     قشنگیهای فردایم تو هستی           ...
14 ارديبهشت 1392

اینم از عکسای یلدا

سلام به همگی از اون عکسایی که قولشو داده بودم فقط اینا مجاز بودن به بزرگیتون ببخشین تو بقیه عکسا یا عمه پریسا افتاده یا قاب عکس من وبابایی گفتم یه هو مدیریت وبلاگمونو حذف نکنه   بقیه در ادامه مطلب ...
6 دی 1391

اولین برفی که دخترم دید

دیشب رفته بودیم خونه معصوم اینا عزم کردیم شبو اونجا بمونیم آخه امروز کلاس داشتم معصوم گفت نرو خونه ما هم تنهاییم من فردا نورا رو نگه میدارم تو میری مدرسه منم از خدا خواسته شبو موندم اونجا آخه عمو وحید هم رفته ماموریت اونا هم تنها بودن خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم بابا کامیار تنهایی رفت خونه ما هم اونجا موندیم شبو خیلی خوب خوابیدی نورای گلم دوست دارم امروز اولین برف عمرتو دیدی ماتو مبهوت فقط از پنجره خاله اینا دید میزدی قربون چشمای قشنگت برم من ...
25 آذر 1391