نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

بابایی میره چین

درسته کمی با تاخیر ولی خواستم از احساسات کودکانه ی نورا جونم اینجا هم نوشته ای داشته باشیم طی ماموریتی که قرار بود بابامون بره چین نورا دوشب اولش چنان عصبی شده بود که به جای سلام همه رو کتک میزد جیغ و داداش به کنار واقعا کلافه شده بودم از یه طرفم دوتایی مونم زکام شدیم البته مال نورا خدا رو شکر خیلی سطحی گذشت اما مال خودم خیلی پیشرفته بود خلاصه که بعد دو روز یواش یواش فهمیده بود که شبا جای باباش خیلی تو خونه خالیه شب اولش که پریا جونم پیش ما بود نورا تا صبح چشاشو باز کرد گفت بابا اومده گفتم نه کو؟گفت اینا همون لحظه پریا که لحاف رو کشیده بود سرش وا کردو گفت سلام نورا جون نورا هم خوشحال بو که پریا اومده بود خونمون هم ناراحت که بابایی رفته بود ب...
20 مهر 1393

بابایی میره چین

درسته کمی با تاخیر ولی خواستم از احساسات کودکانه ی نورا جونم اینجا هم نوشته ای داشته باشیم طی ماموریتی که قرار بود بابامون بره چین نورا دوشب اولش چنان عصبی شده بود که به جای سلام همه رو کتک میزد جیغ و داداش به کنار واقعا کلافه شده بودم از یه طرفم دوتایی مونم زکام شدیم البته مال نورا خدا رو شکر خیلی سطحی گذشت اما مال خودم خیلی پیشرفته بود خلاصه که بعد دو روز یواش یواش فهمیده بود که شبا جای باباش خیلی تو خونه خالیه شب اولش که پریا جونم پیش ما بود نورا تا صبح چشاشو باز کرد گفت بابا اومده گفتم نه کو؟گفت اینا همون لحظه پریا که لحاف رو کشیده بود سرش وا کردو گفت سلام نورا جون نورا هم خوشحال بو که پریا اومده بود خونمون هم ناراحت که بابایی رفته بود ب...
20 مهر 1393

ادامه ی کار پروژه

من چند روزیه سردرد رو گرفتم از بی خوابی و خستگی فشارم 9 روی 6 میشه اینا مال شب بیداریه دوروز اول بعد حذف شیر شبانه نورا جونم تا صبح جیش ننمودن دورو ور6 صبح یه بار جیشش میگرفتم اما طول شبم من فکر کنم هر نیم ساعت خیسی نورا رو چک میکنم تا خدای نکرده اگه خیس باشه سریع لباساشو عوض کنم اما از روز سوم احساس میکنم تشنگی بهش اثر کرده و تا موقع خواب از هر نوشیدنی ای نهیت استفاده رو کرد در نتیجه 12 خوابیده بود 2 نصفه شب سیلی رو تختش جاری بود اونورش ناپیدا😂😂😂  کمی نا امید شدم بعد دوباره یه حسی بهم گفت که شای نورا سردیش میشه کمی بهش نبات دادم و چایی رو بعد شام حذف کردم دو باری نصفه شب جیشش گرفتم تا که نصفه شب دچار سیل زدگی نشدیم تا اینکه دیشب خواس...
4 مهر 1393

ادامه ی کار پروژه

من چند روزیه سردرد رو گرفتم از بی خوابی و خستگی فشارم 9 روی 6 میشه اینا مال شب بیداریه دوروز اول بعد حذف شیر شبانه نورا جونم تا صبح جیش ننمودن دورو ور6 صبح یه بار جیشش میگرفتم اما طول شبم من فکر کنم هر نیم ساعت خیسی نورا رو چک میکنم تا خدای نکرده اگه خیس باشه سریع لباساشو عوض کنم اما از روز سوم احساس میکنم تشنگی بهش اثر کرده و تا موقع خواب از هر نوشیدنی ای نهیت استفاده رو کرد در نتیجه 12 خوابیده بود 2 نصفه شب سیلی رو تختش جاری بود اونورش ناپیدا😂😂😂 کمی نا امید شدم بعد دوباره یه حسی بهم گفت که شای نورا سردیش میشه کمی بهش نبات دادم و چایی رو بعد شام حذف کردم دو باری نصفه شب جیشش گرفتم تا که نصفه شب دچار سیل زدگی نشدیم تا اینکه دیشب خواستم زر...
4 مهر 1393

بای بای پوشک

سلام سلام صد تا سلام با عرض سلام و احوالپرسی خدمت دوستان  فردای میلاد امام رضا روز17 شهریور اقدام به پروژه پوشک گیری نمودیم وای نگو روز اول هر یه ربع یه بار دستشویی بودیم اخر شبم یه سبد پر لباس کثیف!البته گفته باشم اصلا خونمون کثیف نشد چون یا یه قطره رو لباسش میکرد و بعد میگفت جیش یا اینکه حین اب بازی لباس خیس میکرد روز اول تو خواب بعد از ظهرش کلی چیز پهن کردم زیرش و بدون پوشک خوابید ولی گل مامان اصلا تو خواب جیش نکرد ولی شب رو پوشک گرفتم روز دوم اصلا لباس کثیف نکردیم ولی هر بیست دقیقه دستشویی بودیم  روز سوم دیگه یه لگن صندلی شکل با سلیقه خود نورا گرفتیم گذاشتیم راهرو تا از شر اب بازیهای توی دستشویی که گاها به نیم ساعت هم...
23 شهريور 1393

بای بای پوشک

سلام سلام صد تا سلام با عرض سلام و احوالپرسی خدمت دوستان فردای میلاد امام رضا روز17 شهریور اقدام به پروژه پوشک گیری نمودیم وای نگو روز اول هر یه ربع یه بار دستشویی بودیم اخر شبم یه سبد پر لباس کثیف!البته گفته باشم اصلا خونمون کثیف نشد چون یا یه قطره رو لباسش میکرد و بعد میگفت جیش یا اینکه حین اب بازی لباس خیس میکرد روز اول تو خواب بعد از ظهرش کلی چیز پهن کردم زیرش و بدون پوشک خوابید ولی گل مامان اصلا تو خواب جیش نکرد ولی شب رو پوشک گرفتم روز دوم اصلا لباس کثیف نکردیم ولی هر بیست دقیقه دستشویی بودیم روز سوم دیگه یه لگن صندلی شکل با سلیقه خود نورا گرفتیم گذاشتیم راهرو تا از شر اب بازیهای توی دستشویی که گاها به نیم ساعت هم میرسید...
23 شهريور 1393

تعطیلات+عروسی

با سلام به همه ی دوستای گلمون این روزا که هوا خیلی گرمیده به همت عمو منصور هر هفته میزنیم تو دل کوه و دشت و دریا وتو این وسط این نورای ناناز من خیلی حال میکنه هفته پیش دریا....           و اما عروسی سودا جون که یه چند ماهی بود منتظرش بودی توی حنابندون پیش عمه موندی تا من برم آرایشگاه بعدشم باب بابا موندی و واسه خواب مقاومت کردی تا اینکه 12 شد و بابا شمارو آورد خونه ویدا جون وگفت خوابش میاد شدید ولی تو خوابالو تا 3و نیم صبح رقصیدی فقط... این عکسا مال حنا بندونه ولی شب عروسی قرار بود شما بعد از ظهرو بخوابی تا شب بابا بیاد دنبالت بریم خونه عروس و دنبال ماشین عروس ...
16 شهريور 1393