نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

مادر

مادر زیباترین واژه ی زمین و زمان است مادر کلمه ایست که در هر حرفش هزاران رمز عشق و محبت یافتنیست مادر واژه ایست مهر گستر  مهربان من روزت مبارک  و خدارا سپاس,که طعم زیبای مادر بودن را به کاممان چشاند تا شاید ذره ای از این احساس شگرف وزیبا را درک کنیم و امسال شاید متفاوت تر از سال های گذشته این واژه را حس کنیم و بدانیم که مادر بودن  کار سهلی نیست   روز زن و روز مادر به همه ی زنان و مادران هستی مبارک باد   ...
14 ارديبهشت 1392

بلاخره...

سلام به همه ی دوستای گل نورای گلم بلاخره در آخرین شب از ده ماهگیت تونستی واسه اولین بار چهار دست و پا راه بیفتی البته عسلی قصه ی ما قبلا حرکت های موزونی شبیه چهار دست و پایی انجام میداد ولی نه به راحتی اون شب عزیز مامان میدونم وقتی بزرگ شدی ازم میپرسی که چرا وبلاگ منو تند تند آپ نمیکردی جونم بهت بگه روز به روز شیطون تر وشیرین تر میشی هر روز با یه فعالیت و ابتکار جدید از خواب بیدار میشی و تا آخر شب اون کارو تمرین میکنی به منم که امون نمیدی کاری جز کارای شخصی شما انجام بدم گاها به همون کارای شخصی خودت هم حوصله صبر به خرج نمیدی همش میخوای کنارت باشم و با تو مشغول بشم چند روز اخیر که مامان جونی٥ روز روضه خونی داشتن تو این ٥روز یه روزم ن...
31 فروردين 1392

نورا و بارون

نازنینم به زیبایی باران دوستت دارم دیشب بارون شدیدی گرفته بود وتو کوچولوی من,اولین بارت بود که از پشت شیشه ماشین قطره های بزرگ بارون رو میدیدی چه ذوقی کرده بودی مامانی همش میخواستی قطره هارو بگیری دستت ولی تا سر میخوردن و میرفتن دادت بلند میشد سرو صدایی راه انداخته بودی که نگو و نپرس اینم معادله ولنتاین تو (ولنتاین تو هم مبارک باشه آخه توهم عشق من و بابایی) ...
25 بهمن 1391

نفسم کی دندون در میاری؟

نورای خوبم خیلی بی تابی میکنی شبا هم خوب نمیخوابی همه میگن می خوای دندون در بیاری آخه هر چی میدم دستت میکنی توی دهنت .شبا  بیدار که میشی یه ضرب تا چشماتو باز میکنی بلند میشی میشینی بعد هم لحافتو میکنی توی دهنت اونوقت دوباره نشسته چرت میزنی خلاصه هر یه ساعت همین کارتو تکرار میکنی و بعد شیر خوردن میگیری میخوابی ٥شنبه تو موندی پیش مامان جون ما رفتیم یه گشتی زدیم یه پوتین خوشگل واسه  بابایی گرفتم از بابت تولدش که ١٥ دی هستش تازه بابایی هم کلی واسه تو لباس خونه گرفت بعدش هم اومدیم شام رفتیم خونه دایی مجید تولد جفتشون بود(زندایی و دایی)بعد شام کیک آوردن خوردیم از تو هم یه چندتایی عکس گرفتیم دفعه اولت بود که میرفتی خونه دای دایی موق...
17 دی 1391

نورا موهاشو مش کرده

دوستای خوبم الان همه میخوان یه عکس از موهای مش کرده نورا جونمو ببینن  پس منتظر چی هستین برین ادامه مطلب رو ببینین و قضیه مش نورا رو متوجه بشین یه روزی مامان بزرگمون یه عروسک موطلایی واسمون هدیه داد عکسش توی وبم هست من خیلی دوست داشتم مثل اون موطلایی بشم اولا فکر میکردم اگه موهاشو بخورم موی منم طلایی میشه ولی طلایی نشد هیچ دهنم هم بد طعم میشد بعدا به این فکر افتادم که اگه موهاشو بکشم و بکنم و بزارم روی سرم(آخر نامردی) بهترین حالته حالا این از عکسام بهم میاد؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا تو فکر اینم که چه جوری این دسته مو رو روی سرم ثابت کنم اگه راه حلی بلدین منتظرم نزارین تورو خدا مردم از کچلی ...
6 دی 1391

آلبومی از نورا

نورا جونم جدیدا انقدر باهات مشغولم که نمی تونم واست بنویسم شیرین کاری های تازه یاد گرفتی اساس دلبری می کنی غذا خوردنت هم واسم شده مصیبت  به خدا حاضرم 20 نفر مهمون داشته باشم  یه وعده واست غذا درست نکنم بس که خانمی خیلی بد غذایی فرنی ها رو که دیگه نمی خوری عشق غذای آدم بزرگا رو داری کم نمک و کم شیرین هم که دوست نداری کارم شده فقط میکس -الک-گرم کن -سرد کن  و.... خلاصه خوشگلم سرم رو حسابی گرم کردی فقط تونستم ازت چند تا عکس آپلود کنم امید وارم خوشت بیاد گلکم...مرخصی 6 ماهم تموم شده از خانم مدیرمون خواستم واسم شروع به کار بزنه قراره هر از گاهی یه سر به مدرسه بزنیم شنبه صبح تو رو هم با خودم برده بودم خیلی با بچه ها شاد بودی زن...
3 دی 1391

توانایی های جدیدت

1-هر چیزی رو که برمیداری دستت از دور خوب دید میزنی کمی باهاش حرف میزنی بعد میخوریش البته من زبون تورو متوجه نمیشم2-گاهی وقتها فقط میخوایی مثل آدم بزرگا پا شی نه به صورت چرخشیاون وقته که همچین سرخ میشی که نگو3-پنج ماهه پستونک نخوردی تازه تازه ازش خوشت میادتو ماشین نشستنی کوچولو مک میزنی البته زیاد تو بحرش بری استفراغ میکنی 4-صبحا بعد بیدار شدن تا یه ساعت با در و دیوار حرف میزنی ونه من یادت میفتم نه شیر خوردن5-خونه هر کی که میری دنبال ترک های دیوارشون می گردی   البته ناگفته نمونه هر شب که میخوابی یه شیرین کاری جدید واسه فردات یاد میگیری گاها نصفه شب هم بلند میشی و اون حرکات رو تمرین میکنیالهی مامانی قربونت بره   ...
23 آذر 1391

نورا در عزاداری ها

صبح روز تاسوعا با نورای گلم که عرب هم شده بود رفتیم آش رشته خاله مریم رو یه همی زدیم وکلی دعا کردیم تازه بابای نورا رو هم دعا کردیم تا هر چه زود تر سرما خوردگیش خوب شه بعد که نورا خوابید من آش شعله زرد مامانو با آش مریم بردم دادم به حاج خانم(مامان بزرگ) و بعد هم ناهار خونه خاله مریم موندیم بابا هم اومد عصری هم رفتیم خونه مامان جون که من کمی کمکش کنم که شام مهمون داشت ولی نورا خانوم شیطون اصلا نزاشتی مامان کارشو بکنه ولی شب دختر خوبی شدی تو ماشین خوابیدی و پیش بابایی موندی ومن رفتم سقا خونه  و مسجد محمدیه کلی واستون دعا کردم چند تا عکس ناز هم از علی اصغر شدنت گرفتیم ولی نمی تونم بزارم آخه باتری دوربینمون ناپدید شده فکر کنم کار کاره پسرخ...
6 آذر 1391

گلم 5 ماهشو تموم کرده

نورای نازنینم به سلامتی وارد ٦ ماهگی شده شبا همچنان هر ١ ساعت واسه شیر بیدار میشه ولی از ساعت ٥ صبح به بعد 2 ساعت  2ساعت می خوابه دوشنبه واسه معاینه دوباره میبرمش پیش دکتر شاید نوع و وعده های غذاشو عوض کرد2شنبه رفته بودیم مسجد واسه مراسمی که برای امیر مهدی گرفته گرفته بودن اونجا نورا بعد 1.5 ساعت آروم نشستن یه هویی زد زیر گریه حالا گریه نکن کی گریه کن تا خود خونه مامان اینا یه ضرب جیغ میکشید خونه که رسیدیم آروم شد تا شب همه یکی یکی زنگ میزدن و حال نورا رو میپرسیدن ای دختر بی حیا الانم که دیگه داره با انگشتای کوچولوش وارد کار تایپ میشه تا خرابی به بار نداده فعلا بای بای ...
25 آبان 1391