ادامه ی کار پروژه

من چند روزیه سردرد رو گرفتم از بی خوابی و خستگی فشارم 9 روی 6 میشه اینا مال شب بیداریه دوروز اول بعد حذف شیر شبانه نورا جونم تا صبح جیش ننمودن دورو ور6 صبح یه بار جیشش میگرفتم اما طول شبم من فکر کنم هر نیم ساعت خیسی نورا رو چک میکنم تا خدای نکرده اگه خیس باشه سریع لباساشو عوض کنم اما از روز سوم احساس میکنم تشنگی بهش اثر کرده و تا موقع خواب از هر نوشیدنی ای نهیت استفاده رو کرد در نتیجه 12 خوابیده بود 2 نصفه شب سیلی رو تختش جاری بود اونورش ناپیدا😂😂😂

کمی نا امید شدم بعد دوباره یه حسی بهم گفت که شای نورا سردیش میشه کمی بهش نبات دادم و چایی رو بعد شام حذف کردم دو باری نصفه شب جیشش گرفتم تا که نصفه شب دچار سیل زدگی نشدیم تا اینکه دیشب خواستم زرنگی کرده باشم و شیرشو با اب نبات گرفتم که نورا : مامان چی زدی هم زدی اینجونی شد توشم قند انداختی بیا وربدار ببر اینو نمیخوام .....بهله لو رفتم ولی خب شیرشو ساعت 9.5 شب بهش دادم تا آخر وقت خواب فرصت جیش کردن داشته باشه و امشبم موفق شدم ولی چشای خودم سیاهی میره نمیدونم چند شب این ایده هامون طول خواهد کشید ولی من واقعا بی خواب شدم خدایا خودت کمکم کن

امشب که بابایی میره ماموریت یک شبه ناراحتم که کجا بساط خوابمونو برقرار کنیم درسته من و نورا دونفریم و نمیترسیم😆😅ولی خب شبا باید یکی بیاد پیشمون دیجه!!!قربون دیجه گفتنت برم مامانی خیلی دوست دارم

مامانی جون من دو سه روزه خیلی عصبی شده 😠😠😬😡و هر چیزی وفق مرادش نباشه یه بیتربیعت و یه بچه ی بد فلانی... نثارمیکنه حالا ممکنه فلانی لباسش باشه کفشش باشه ممکنه اطرافیان نورا هم باشه من جمله من وباباش خلاصه که نمیدونم چرا گاها فکر میکنم مال همین کمبود شیر خوردناش و شبا با استرس خوابیدناشه

خدا جونی هی میگنا بهشت زیر پای ماماناست چندان بیخودم نیستا...