نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

بابایی میره چین

1393/7/20 12:42
55 بازدید
اشتراک گذاری

درسته کمی با تاخیر ولی خواستم از احساسات کودکانه ی نورا جونم اینجا هم نوشته ای داشته باشیم طی ماموریتی که قرار بود بابامون بره چین نورا دوشب اولش چنان عصبی شده بود که به جای سلام همه رو کتک میزد جیغ و داداش به کنار واقعا کلافه شده بودم از یه طرفم دوتایی مونم زکام شدیم البته مال نورا خدا رو شکر خیلی سطحی گذشت اما مال خودم خیلی پیشرفته بود خلاصه که بعد دو روز یواش یواش فهمیده بود که شبا جای باباش خیلی تو خونه خالیه شب اولش که پریا جونم پیش ما بود نورا تا صبح چشاشو باز کرد گفت بابا اومده گفتم نه کو؟گفت اینا همون لحظه پریا که لحاف رو کشیده بود سرش وا کردو گفت سلام نورا جون نورا هم خوشحال بو که پریا اومده بود خونمون هم ناراحت که بابایی رفته بود برگشت گفت فکر کردم باباست فکر کردم پریا بود خیلی ناراحت شدم طفلی خیلی تو دلش دلتنگی داشت و بروز نمیکرد روزی هم که قرار بود بابا یی بیاد از صبح دل تو دلش نبود به همه میگفت میرم دنبال بابا توام میای؟خیلی ذوق زده بود ولی به محض اینکه بابا رو دید باهاش قهر کرد و سرشو گرفت اینور حالا بیا واسطه شو اینا آشتی کنن تا اینکه اومدیم خونه و کامیار با سو غاتی هاش دوباره دل نورا رو به دست اورد و خانوم گل ما یه کم قیافش وا شد!!:

خدا همه ی مسافرا رو سلامت کنه و هیشکی رو منتظر نذاره

خدا جونم شکرت که قولاییرو که به نورا دادم رو عملی کردی و بد قول نشدم

دوست داریم بابایی همیشه پیشمون باش

مرسی از سوغاتی هات

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)