نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

عاشورای حسینی

1391/9/6 13:53
422 بازدید
اشتراک گذاری

سلا عزیز دلم

نورای خوشگلم واسه اینکه سرما نخوری وشب ها خوابت از اینی هم که هست بدتر نشهتو رو پیش مامان بزرگ گذاشتیم خاله ملاحت عمه بزرگه هم اونجا بودن قرار شده بود عمه پریسا هم بیاد  اونجا .من و بابایی رفتیم یه سر به سقا خونه زدیم و نذری خرما رو پخش کردیم و بعد هم با آرمین وآرمان که مغازه پسر عمو معبود بودن برگشتیم خونه ناهار هم خونه مامان بزرگ واسه شیر برنج دعوت بودیم بعد از ظهر هم بعد کلی بی تابی و گریه بلا خره خوابیدی شام هم رفتیم یه سر خونه مامان جون من و تو اونجا موندیم بابا رفت نذری اقای سلیمانی همکارش تو که اونو نمیشناسیخندهساعت 11 هم اومدیم خونه صدات گرفته کمی نگرانت شدیم نمی دونم داری از بابات میگیری یا انقدر که جیغ میزنی صدات اونجوری شده آخه تنبل خانمی یه تکون به خودت بدی غلت بزنی دیگه این همه داد نمی زنی فکر کنم با این جیغ وداد داری سعی میکنی که زودتر حرف بزنی قربون شکل ماهت برم من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)