خاله ثریا از مکه اومد
ساعت ٥٠٥ بعد ظهر بود که بابا اومد و با هم رفتیم فرودگاه اما من طبق معمول تو ماشین خوابم برد و مامانی تنهایی رفت پیشوازش البته من بغل بابام موندمموقعی هم که از فرود گاه اومدیم دم در خونشون من باز لالا داشتم خلاصه که ضد حال میزنیم مامانم برد منو اتاق سارا و خوابوند شبش هم رفتیم دنبال مامان بزرگ تا واسه شام ببریمش ضیافت آخه اونم دعوت بود توی رستوران هم هر چی کردم خوابم نبرد البته به نظرم اونجا باید می خوابیدم تا مامان راحت شام بخوره نمیدونم چرا من برنامم تنظیم نیست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی