عزادار حسینیم
ببخشید که این پست رو کمی باتاخیر میزارم آخه عکسا در هم بر هم بود باید مرتب میشد.
بشنوید از زبان نورا جون....روز تاسوعا من تو خونه عزاداری کردم
اینجوری....
منو.... یکی نیست بگه واسه چی میخندی؟؟؟؟
یه هویی یادم افتاد باید مسواک بزنم
وبعد مسواکم....
عزاداری رو تموم کردم و رفتم خونه خاله مریم و آش نذری و شامم که مهمون مامانجون بودیمو...
تا اینکه دیگه روز عاشورا گفتیم بریم میان جماعت و ما هم فیضی از عزاداری برده باشیم
اینم از عکسامون...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی