نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

الهی مامان فدات شه

1392/9/19 15:53
493 بازدید
اشتراک گذاری

 میدونم واسه پست گذاشتن خیلی دیر کردم .سرم حسابی گرم نورا بود از همه دوستای گلمون عذر میخوام

طی دو هفته ی اخیر دخمل گلم چه بلاها که سر ما نیاوردی 4تا دکتر عوض کردیم هر کدوم یه چیزی میگفتن دکتر پوستی گفت لوزه داری یکی میگفت گلوت تورم داره  به هر حال 4 تا5 روزی تبت پایین نمی اومد شبای اول تبت با لرز همراه بود ومن یه مامان ناشی تا حالا لرز نی نی هارو ندیده بودم کلی استرس برم داشت چون قبلش استفراغ کرده بودی گفتم حتما فشارت افتاده با یه سرنگ نمک اب واست خوروندم یه ربعی نگذشته بود که تب با شدت40 41 شروع شد تا خود صبح نخوابیدیم و پا شویه کردیمت تاینکه فرداش که جمعه بود بردیمت بیمارستان اونجا دوباره گفتن گوشت چرک کرده وکلی آمپول چرک واست تجویز کردن دم ظهر بود که دیگه به دست به دامن همان درمان قبلی شدیم وبردیمت چوپچی و باز اون حاج خانمه کلی از گلوت آت و آشغال و پوست سیب و از این جور چیزا درآورد الهی من قربونش برم دو روز بعد چوپچی هم تب کردی ولی آروم آروم که آمپولات تموم شدن تبت هم اومد پایین توی بیمارستان موقع گرفتن آزمایش خون کلی سوراخ سنبت کردن که الانم تا میگیم عمو چیکارت کرد مراحل کار خون گیرا رو اجرا میکنی و وقتی جای اون آمپولای چرک درد میکنه دستتو میزاری رو باسن و میگی بیز 

مامان بمیره بیماریهاتو نبینه خیلی دلم میسوخت واست از اینکه نه زبون داری بگی چمه نه حال واسه بازی و غذا خوردن داری دایم بی تابی میکردی

الحمدلله الان خیلی بهتری ما اولش فکر میکردیم دندونته ولی تا حالا ازش خبری نیست

الان که کمی سر حال اومدی باز شروع کردی به دلبری خاله هاتو با اسم کوچیکشون صدا میزنی و ما هم میمیریم از خنده معشوم و من یم اسم خاله هاست جدیدا پعلو هم استعاره از پریا سر کار اومده تازه عشق حرف زدن با تلفنی کماکان اسمت هست نو نو و بابا  هم رفته دنبال دوغ امین امان اسم پسر عمه هاته که همزمان با اوج بیماری شما آرمانم کیسه صفراشو عمل کردن بیمارستان که نذاشتی بریم ولی وقتی آوردنش خونه مامان بزرگ رفتیم عیادتش و کلی باهاشون بازی کردی البته بگم میونت با باباشون بهتر از خودشونه آخه جامدادیشونو غارت میکنی و چپاولگرانه خراب کاری هاتو رو میکنی قبلا ها تا عمو بهنام رو میدیدی میزدی زیر گریه و ازش می ترسیدی بعد یه مدت ساعت 11 شب به بعد دوست میشدین الان موقع رفتنش میزنی زیر گریه .از آقا ایمین هم بگم واست پسرعموته 4ماهم از تو بزرگتر و قربون دخملم برم که قبول داره از ایمین کوچیکه و باید توی بازی تابعه بزرگتر از خودش باشه ایمین هم هواتو داره و گاها میاد و مارو از خرابکاریهات مطلع میکنه و گاها هم شکایتت رو پیش بابابزرگ میبره خلاصه که سر وسایلای خودتون تفاهم ندارین  و دایما سر جوراب و کفش و کلاهتون درگیری دارین

عاشق شیرین کاریهاتم خودتم میدونی و گاها از این امر برای پیش بردن اهدافت استفاده میکنی

چند تایی کلمه ی جدید یاد گرفتی مثل آعنه(آینه)ماه(ماه) موش(موز)مو(مو)سوس(سس)بعف(برف)با(باد)ییمو(لیمو) نوم(نون)واما تا یادم نرفته بگم اولین جمله ای هم که تونستی بگی شامل یک فعل جیتتی و فاعل متغیر مثل ماما جیتتی باباجیتتی نی نی جیتتی و....

معنی و مفهوم جیتتی تا کنون واسمون مشخص نشده و تا حالا نفهمیدیم این یک کلمه ترکیه فارسیه اروپاییه چیه نمیدونیم آخه مثلا جمله ماما جیتتی رو در ٥حالت زیر به کار میگیری

١.من میرم جایی

٢ من از جایی میام

٣من چیزی میخورم 

٤من یه چیزی که شما میخواستینو ورمیدارم

٥ این جمله به توان ٣ وقتی تکرار میشه که کسی بخواد به مال منال من دست بزنه اوه اوه چه شود... یعنی اونقدر این جمله رو تکرار میکنی که طرف مجبور میشه وسیله ی منو به خودم برگردونه

خلاصه سعیت براینه که هر چی ما میگیم رو تکرار کنی وقتی هم نتونستی با لغات اروپایی خودت جاهای خالیشو پر میکنی الهی من قربونت برم که اینقدر هوای مامانوداری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

بابا
20 آذر 92 14:09
فدای دخترگلم بشم. نبینم مریض شدی خدا نکنه منم سعی میکنم مریض نشم میدونم حالت بدتر از من میشه بابایی
ساناز (فرشته زميني ما )
20 آذر 92 22:12
خدا رو شكر كه دختر گلت بهتر شده عزيزم يه سوال قضيه پوست سيب چيه يعني از اون مريض شده بوده مرسی عزیزم واست توضیح میدم
شادی
21 آذر 92 10:21
فداش بشم من اصلا هر چی میخوای بردار گیر نده دیگه...
زن عمو
23 آذر 92 17:42
دخملی انشالا دیگه هیچ وقت مریض نشی فدای زبون شیرین و شیرین کاریات مرسی زنعمو جون پسر عمو چه ها میکند؟؟؟
شادی
1 دی 92 15:25
اجازه میشه یه سوال بپرسم؟ شما چیجوری وقت کردین این همه چیز بنویسید؟ اگه اجازه ندین ازدفه بعد بی اجازه سخن می گویم با تشکر شرکت آدین فراز آرتا هه هه من وقتی نورا رو میخوابونم مینویسم
شادی
5 دی 92 12:11
وای چه حال وقتی این همه رو می نویسین همه برن دوباره از اول start کنین
مامان نورا(نعیمه)
پاسخ
تو مواظب نوشته های خودت باش هه هه سونامی در راه است