نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

نازنینم خوب شو

عزیز دل مامانی ٢٨ ماه دی بردمت واکسنای ١٨ ماهگی تو بزنن چون اونجارو نمیشناختی از همون اولش نزدی زیر گریه رو تخت تزریق هم یه کاغذ ورداشته بودی و با خودکار و پاک کن مسئول بهداشت بازی میکردی تازه یه یخجالی هم بغل دستمون بود که هی به اون خانومه اشاره میکردی از یخجال بهت سوس بده خانمه هم یه سس بهت نشون داد که تا دو روز از تب و پادرد امونتو برید قربون پاهای نازت برم یه روز که اصلا زمین نزاشتی دو روز بعدیش هم لنگان لنگان راه میرفتی تازه به خودت اومده بودی که دوشنبه هفته پیش آبریزش بینی گرفتی من نمیدونم از دست تو چیکار کنم اینهمه مواظبتم هیچ جا نمیرم تا تو سرما نخوری توهم که از اول مهر حالمونو با بیماریهات میگیری به خدا دیگه تحملم تموم شده وقتی تو ...
12 دی 1392

عکس از یلدا

    این از سالاد و هندونه ای که مامان درستیده البته شب یلدا هم که زله هندونه درست کرده بودم نتونستم ازشون عکس بگیرم نورایی که تا دیروز هندونه نمیخورد حمله به هندونشو حال کردیم با پسر عمو اروین کلی با هندونه حال کردین تازه موقع خداحافظی هم پشت سر هندونه کلی گریه کردی مامان بزرگ یه تیکه داد آوردیم خونه که تا امروز بهش لب نزدی شیطون بلا البته عکسایی ناقص که از یلدا گرفتیم با دوربین گوشیم بود کیفیت رو به بزرگیتون ببخشین   ...
9 دی 1392

عکس از یلدا

این از سالاد و هندونه ای که مامان درستیده البته شب یلدا هم که زله هندونه درست کرده بودم نتونستم ازشون عکس بگیرم نورایی که تا دیروز هندونه نمیخورد حمله به هندونشو حال کردیم با پسر عمو اروین کلی با هندونه حال کردین تازه موقع خداحافظی هم پشت سر هندونه کلی گریه کردی مامان بزرگ یه تیکه داد آوردیم خونه که تا امروز بهش لب نزدی شیطون بلا البته عکسایی ناقص که از یلدا گرفتیم با دوربین گوشیم بود کیفیت رو به بزرگیتون ببخشین ...
9 دی 1392

یلدا

  شب یلدا یعنی... میلاد دوباره... رویش خورشید... شب یلدا شب پیروزی نور... شروع  عشق بی تردید...   دقیقا از فردای یلدا چیزی تا نوروز نموند فقط٨٩ روز !   پس شمارش معکوس تا نوبهاران...   یلدای همگی تون پیش پیش مبارک   نورا جونم در دومین شب یلدات تنها آرزوی من وبابایی   سلامتی وشادابی تو خواهد بود   شاد باش و شاد بمان ...
29 آذر 1392

یلدا

شب یلدا یعنی... میلاد دوباره... رویش خورشید... شب یلدا شب پیروزی نور... شروع عشق بی تردید... دقیقا از فردای یلدا چیزی تا نوروز نموند فقط٨٩ روز ! پس شمارش معکوس تا نوبهاران... یلدای همگی تون پیش پیش مبارک نورا جونم در دومین شب یلدات تنها آرزوی من وبابایی سلامتی وشادابی تو خواهد بود شاد باش و شاد بمان ...
29 آذر 1392

معسود

بله این اسم عمو مقصودمونه که موفق شدیم به این صورت صداش کنیم همچین صمیمی معشودمیگی بهش که انگاری پسر خالته دخملی گل به قول خودت امروز میخوام ببرمت دوهتور تا بهت بیز کنه آخه گل مامان ١٨ ماهه شدی به سلامتی دیگه بهداشت و آمپول میمونه واسه وقتی که میخوای بری مدرسه(الهییییییییییییییییییییی....) به ما نیومده بیدار گشتی نورا جون فعلا بای ...
27 آذر 1392

معسود

بله این اسم عمو مقصودمونه که موفق شدیم به این صورت صداش کنیم همچین صمیمی معشودمیگی بهش که انگاری پسر خالته دخملی گل به قول خودت امروز میخوام ببرمت دوهتور تا بهت بیز کنه آخه گل مامان ١٨ ماهه شدی به سلامتی دیگه بهداشت و آمپول میمونه واسه وقتی که میخوای بری مدرسه(الهییییییییییییییییییییی....) به ما نیومده بیدار گشتی نورا جون فعلا بای ...
27 آذر 1392

مروارید نو

عشق مامانی درست در یک و نیم سالگی یعنی ٢٥ آذر سیزدهمین مرواریدت جوونه زد عزیز مامانی مبارکت باشه گر چه ١٣ واسه مامانی دیگه یمن خوش داره ان شالله واسه شما هم خوب میشه در غیر این صورت آرزو میکنم همهی نحسی دندونات با همین یکی بره پی کارش و دخملم هیچ وقت با بیماری های شدید دندون در نیاره جیگر مامان دیشب واسه چکاپ گوشت بردیمت دکتر تا مطب دکتر و دیدی زدی زیر گریه و دوهتور دوهتورکنان کل مطب و گرفتی رو سرت دکترم گفت یکی بیاد تو توضیحات بده بعدا من بچه رو میبینم بغل بابایی نموندی و مجبور شدیم که بابایی بره شرح حال بگه الحمدلله گوشات پاک پاک بودن  دکتر گفت بیقراریها همش مال دندونشه مامان قربون خودشو دندوناش بشه دوست داریم جیگر طلا ...
27 آذر 1392

مروارید نو

جالـــب آرویــــن❤" width="74" height="67" />عشق مامانی درست در یک و نیم سالگی یعنی ٢٥ آذر سیزدهمین مرواریدت جوونه زد عزیز مامانی مبارکت باشه گر چه ١٣ واسه مامانی دیگه یمن خوش داره ان شالله واسه شما هم خوب میشه در غیر این صورت آرزو میکنم همهی نحسی دندونات با همین یکی بره پی کارش و دخملم هیچ وقت با بیماری های شدید دندون در نیاره جیگر مامان دیشب واسه چکاپ گوشت بردیمت دکتر تا مطب دکتر و دیدی زدی زیر گریه و دوهتور دوهتورکنان کل مطب و گرفتی رو سرتدکترم گفت یکی بیاد تو توضیحات بده بعدا من بچه رو میبینم بغل بابایی نموندی و مجبور شدیم که بابایی بره شرح حال بگه الحمدلله گوشات پاک پاک بودن دکتر گفت بیقراریها همش مال دندونشه مامان قربون خودشو ...
27 آذر 1392