نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

اولین سفر هواییت

1392/3/11 15:48
39 بازدید
اشتراک گذاری

گل مامانی سه شنبه بابایی طی یه ماموریتی عازم تهران بود که پیشنهاد کرد ما هم باهاش بریم البته اولش نمیخواستم برم آخه گفتم هم تو اذیت میشی هم خودم ولی وقتی بابایی گفت ماموریتش اگه با هواپیما بخواد بره و بیاد سه روز طول میکشه گفتم واسه من و شما هم خودش بلیط تهیه کنه تا ما هم باهاش بریم آخه دیگه سه روز بی بابایی موندن سخته و با اتوبوس برگشتن بابا به خاطر یه روزه کردن ماموریت سخت تر

بنابراین ترجیح دادم ما هم باهاش بریم سه شنبه عصری ساعت ٥.٥ پرواز داشتیم که با یک ساعت تاخیر و کلافه شدن شما دختر گلم همراه بود ولی عزیز دل مامانی تا هواپیما بلند شد گرفتی خوابیدی آخه اونقدر تکون تکون داشتیم که با ماشین اشتباه گرفتی خوابیدی اونجا هم که رفتیم خونه خاله نگار بهت خیلی خوش گذشت آخه با همه دوست شده بودی و وارد یه محیط جدید با اشیای جدید واست کلی خوشایند بود دیگه اونجا کسی هم کاری به کارت نداشت میزدی میریختی میخوردیو ..... خلاصه حال میکردی ولی روزی که بابایی رفت نمایشگاه امونمو بریدی دندونت از یه طرف گریه و ناله هات از یه طرف غذا هم که نمیخوردی کل خونه رو هم بررسی میکردی و هیچ خطایی ازت بعید نبود فرداییش هم خونه خاله زهرا رفتیم ولی اونجا کلی سوپ خوردی و بعد از ظهر گرفتی دو ساعت خوابیدی.میدونی کجا؟تو چرخ دستی خرید هایپر استار!!!!!ب فکرشو بکن با اون همه سر و صدا.....

خلاصه که بعد سه روز خوشگذرونی برگشتنی هم با اینکه تاخیر داشتیم ولی بازم تو هواپیما خوابیدی و اصلا اذیتمون نکردی گل مامانیوقتی صدای خاله معصوم رو تو فرود گاه اردبیل شنیدی همچین ذوق کردی که نگو

همیشه سلامت باشی ناز گلکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)