نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

سالگرد عزیز جون

1391/9/15 20:53
26 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر طلام سرما خوردی قربون فس فس بینیت بره مامان٣شنبه باهم رفتیم اول سر خاک عزیز چون هوا سرد بود ما پیاده نشدیم و از اونجایی که تو توی ماشین بدون حرکت گریه می کنی یه پستونک جدید انداخته بودی دهنت عکستو ببین حال کن بعد هم خونه احمد دایی اینا اونجا واسه عزیز حلوا پختیم تو هم اذیتم نکردی از وقتی رفته بودیم رو پاهام خوابیدی بعدش هم رفتی بغل دایی یه کم شیر بالا آوردی دایی حسابی ازت ترسیده بود (از استفراغت)کمی همبا کیسه فریزر بازی کردیساعت ٧ اومدیم دنبال بابایی بریم افتتاحیه پدر خوب مامان جون گفت تورو بزارم پیشش ولی من دلم نیومد گفتم ببرمت اونجا هم حالی ببری و هم یه عکس با آقای دایی بگیریاما نامردی کردی و فقط گریه کردی من هیچ عمو شهزاد از دعوتت پشیمون شد بغل هیشکی آروم نشدی آبرومونو پیش علی آقا و خانمش هم بردی یه عکس درست حسابی نتونستیم ازت بگیریم منم که نزاشتی چیزی بخورم اما خودت بین اونهمه مهمون مجبورم کردی که بهت شیر بدم آخر سر هم که پنیر پیتزا رو با سیب زمینی نوش جان کردی صاحب اصلی پدر خوب عاشقت شده بود آخه تو این گیری ویری فقط اونو تحویل می گرفتی و واسش می خندیدی تازه می خواستی آبی که تو دستش بود بگیری بخوری آخر سر با گریه و جیغ خداحافظی کردیم و اومدیم تو ماشین دق و دلی تورو هم سر بابات خالی کردم آخه واقعا اعصابمو خرد کرده بودی گریهخیال باطل

تازه بگم کجا تونستی بلاخره شیر مامان و بخوری: طبقه دوم دستشویی پدر خوبساکتآخآبروت بره نورا آبرومو بردی (شوخی کردم)البته فقط این قضیه آبرو روبازندهعکسها در ادامه مطلب

EXniniweblog.comEX

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)