نازنینم خوب شو

عزیز دل مامانی ٢٨ ماه دی بردمت واکسنای ١٨ ماهگی تو بزنن چون اونجارو نمیشناختی از همون اولش نزدی زیر گریه رو تخت تزریق هم یه کاغذ ورداشته بودی و با خودکار و پاک کن مسئول بهداشت بازی میکردی تازه یه یخجالی هم بغل دستمون بود که هی به اون خانومه اشاره میکردی از یخجال بهت سوس بده خانمه هم یه سس بهت نشون داد که تا دو روز از تب و پادرد امونتو برید قربون پاهای نازت برم یه روز که اصلا زمین نزاشتی دو روز بعدیش هم لنگان لنگان راه میرفتی تازه به خودت اومده بودی که دوشنبه هفته پیش آبریزش بینی گرفتی من نمیدونم از دست تو چیکار کنم اینهمه مواظبتم هیچ جا نمیرم تا تو سرما نخوری توهم که از اول مهر حالمونو با بیماریهات میگیری به خدا دیگه تحملم تموم شده وقتی تو رو اینجوری میبینم داغون میشم حالا آبریزش یه طرف تبخال زدی آآآآآ..... یکی نه دو تا نه تعدادش دیگه تا دیروز به ٤تا رسیده آخه یکی نیست بهت  بگه بچه جان این تب خال مال سن شما نیست !!!!!آخه هر چی ویروس و عفونته تو باید جذب کنی آخه حداقل شرایط سنی شو ملاحظه کن الان ٥روزه تبخال و انقدر زبون میزنی که دیگه خشک نمیشه تا بره رو به بهبودی....اییییییییی......

نورا جون گلم هیچی نمیخوری دیگه از امروز قید شیر رو هم زدی عزیزم خیلی نگرانتم دندونتم که از یه طرف شبا هم که نمیخوابی گهگاهی لبت میخوره به بالش و ناله کنان بلند میشی جیگرم کباب میشه امشب بابا یی بعد چند روز بی خوابی نصفه شب دیدم واست پیش پیش میگه که بخوابی و سر وصدا نکنی  بعد اینکه لحظه ای توآروم گرفتی دیدم بابات داره واست صدای گربه در میاره منم میگم این دیگه چرا اینطوری میکنه مگه نمیبینه نورا آروم شد ؟؟؟؟صبح که پاشده بود بره اداره میگه امشب نورا خوب خوابیده هااااااااا الانم که بهش میگم چرا صدای گربه در می آوردی هیچی یادش نمیاد طفلی صدات همیشه توی مخشه حتی تو خواب هم داره تورو آروم میکنه

خیلی دلم واسش میسوزه

نورایی حداقل به خاطر بابا زودی خوب شو

الان که دارم واست پست میزارم چهره ی معصومتو که نیگاه میکنم خسته و کوفته و گرسنه رو پاهام خوابیدی دارم دیوونه میشم نورا جونم من تحمل کسالت تو رو ندارم الهی این تبخالای تو میخورد به لب لوچه ی ما تا تواینطوری نمیشدی از هرچی دکتر و در مونه دیگه بدم میاد نمیدونم چیکار کنم نزاشتی روشون کرم بزنیم هی مالوندی دیدم داره لبت بد تر میشه گذاشتمش کنار  .

عشق من دوست داریم