نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

نازنینم دوستت دارم

1392/6/12 14:22
560 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر گلم عزیز دلم اینروزا شیطونی هات غوغا کرده اولا با یه زبونی اساس حرف میزنی که یه کلمش رو هم نمیفهمم فقط صدات میفته گوشم ولی قربون اون صدات برم قشنگ منظورتو میفهمونی دو میدانیت حسابی تقویت شده و با سرعت برق و باد میدویی هر روز با یه مدل رقص از ترانه هامون استقبال میکنی کماکان من ابده هستم و خبری از مامان نیست عکسامم که میبینی میگی ب ب (با فتحه)نظر لطفته عزیز دلم

خوابتم که اصلا تغییر نکرده ولی شیر شباتو حذف کردم و وقتی بیدار میشی آب قند و سرشیشه میمکی از بی خوابی هر روز یه نوع بیماری میگیرم دختر خوب تو کی میخوای مثل همه شب بخوابی و سر صبح بیدار شی؟؟؟؟همینتم دوست دارم جیگر طلا

ببخش که نمیتونم زود به زود وبلاگتو آپ کنم به خدا امون نمیدی واسه همه ی کابینتا و کشو ها بابایی قفل درستیده دیگه نمیتونی بریزیشون حالا حمله ور شدی به اتاقت و هرچی اون تو هست میاری میریزی وسط حال اونوقته که میونمون شکر آب میشه چیکار کنم دیگه عشقمی کاریت نمیشه کرد گاها اونقدر دل خودتم واسه من میسوزه که با نق ونق اونارو برمیداری میبری پرت میکنی توی اتاقت مثلا داری کمک میکنیمتفکرخلاصه که در یک کلام میشه گفت یه فضول خرابکار حرفه ای به شمار میای

دیگه نه تنها من همه از دستت شاکی ان اونروزی زدی شیشه عینک بابابزرگو شکوندی و کل برنجای مامان جونو ریختی روی فرش آشپزخونه تریپ شالیکارای شمالو داشتی کیف خاله معصومو اونقدر این ور اون ور کشوندی که بیچاره با خودش کیف نمیاره جالبه فقط به کیف اون علاقه داری وکلی خرابکاریهای دیگه که بماند زیاد آبرو ریزی نکنیم به هر حال دلبری و دل همه رو میبری سرتو که به بغل خم میکنی و یه لبخند میزنی طرف دیگه میمونه بزنه تورو یا بگیره بوست کنه ؟؟؟؟؟

مرسی که داری بهم صبر و یاد میدی گلم.من که دوست دارمو میبوسمت یک کلام عاشقتم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

نوشین
13 شهریور 92 12:00
آخی...عزیییییزم
شیطون و نازو قندعسل
واااای نورایی کاش الان اینجا بودی لپتو گاز میگرفتم اساسی...



وای منو گاز نگیرید لطفا چون گهگاهی به تلخی میزنم البته زیاد تلخم نیستما یه جورایی ملسم
نوشین جونم مرسی
سارا
16 شهریور 92 13:10
فدای اون شیطنتای بامزه ات بشم منننننن
سوسن
16 شهریور 92 17:49
کامل درکت میکنم عزیزم. از نظر خواب شب اوضاع دانیال بدک نیست یعنی اگه زنده هستم هنوز بخاطر اینه که شبها چند ساعتی میخوابم ولی امان از روزها!!
مخصوصا که از خانواده هم خیلی دورم و کسی نیست کمکم کنه دائم دارم باهاش سروکله میزنم ولی به میدونی که حتی این خسته شدنها هم واسه مادر شیرینه و فدای یه تار موی اون کله ی کم موش!


واقعا همین طوره خدا حفظشون کنه به ما هم صبر و سلامتی بده که شش دانگ مراقبشون باشیم
سوسن
16 شهریور 92 17:56
راستی از بین بچه ها با کیا ارتباط داری هنوز؟ من فقط با نسرین و مریم و منیژه و زهرا ضمیرایی

از بقیه بی خبرم. مخصوصا از بهناز انگار هیشکی ازش خبر نداره


ارتباط که چه عرض کنم گهگاهی با زهرا ایمیل بازی میکنیم مریم چیکارا میکنه عروس شده نسرین چی دلم واسه همتون تنگیده من اینجا با نینا در ارتباطم یه پسر ناز داره 3 سالشه