نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

یه خبر بد

1392/4/9 19:57
604 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه بعد از ظهربایه استفراغ شروع شدچون ادامه دار بود مجبور شدم به بابایی زنگ بزنم تا بیاد ببریمت دکتر وقتی بابایی اومد بردیمت دکتر میرزارحیمی حالت اونقدر بد بود که تو مطبشم بالا آوردی بعدش اومدیم تو ماشین اونجاهم که داروهاتو بهت دادیم  استفراغ کردی اومدیم که خونه حالت بدتر شد طوری که تو استفراغت خون دیدیم خودتم از حال رفتی من و بابایی خیلی ترسیدیم نفست بند اومده بود نمیدونم چه جوری لباس پوشیدیم و بردیمت درمانگاه اونجا دکتر ٢ تاآمپول ضد استفراغ بهت تزریق کرد و بعدشم با پیشنهاد عمو محسن بردیمش چوپچی .

تو نمیدونی اون چیه ؟؟؟منم نمیدونستم چیه؟؟؟ ولی چون تو درمانگاه هم یه خانومه گفت تو گلوش یه چیزی مونده منم علاجمو تو اون دیدم که آخرین راه رو هم امتحان کنم میدونی از گلوت چی دراومد یه تیکه گردوتعجببعدشم برای این که تنها نباشیم رفتیم خونه ی مامان بزرگ شب تا صبح هیچ کدوممون نخوابیدیم تا صبح پاشورت کردیم تاتبت بالا نیاددکتر گفته بود هر نیم ساعت ٢ قاشق بهت شیر یا آب بدیم مگه تو قبول میکردی زیاد میدادیم استفراغ میکردی کم میدادیم سیراب نمیشدی تا این که مجبور شدیم ببریمت بیمارستان اونجا اولین سرم عمرتم تجربه کردی٢ ساعت بکوب تو بیمارستان گریه کردی دکتر گفته بود بهت هیچی ندیم دیگه اونم در مقابل گریه های تو کم آورده بود که گفت شروع کن شیرت رو بده قربون اون مک زدنت برم الهی.انقدر گرسنه بودی  که تاحالا بااین شدت مک نزده بودی خلاصه که وقتی مرخصت کردن اومدیم خونه استفراغت تا حدودی قطع شده بود اما اسهالت کماکان ادامه داره خدا رو شکر که با وجودت به خونمون شادی‌ میبخشی عزیزم مریضِی اصلا بهت نمیاد چون خیلی باحالی .با شدت بی حالی و تحت مراقبت بودنت بازم با هر سازی میرقصی و خودتو تکون میدی تازه تازه داشتی شیش هفت قدم برمیداشتی که ضعف الان بهت اجازه نمیده ولی دختر قوی و شجاع من هنوزم به فعالیتش ادامه میده با اینکه پاهات میلرزه ولی لرزون لرزون  هنوز قدم برمیداری نورای گلم تورو خدا زود خوب شو  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

parya
8 تیر 92 19:51
ای جاااااااااااااان قربونت برم من....اخه چرا اینجوری شدی؟؟؟

دختر خالت که شد دکتراینجوری می شی دیگه


زن عمو
9 تیر 92 1:13
من عاشق ذوق کردناتم زودی خوب شو خوشگل خانم.میدونم مامانی بد تر از تو هس

مرسی زن عمو قول میدم زود خوب شم

لیلا
9 تیر 92 16:14
من بمیرم نشنوم تو و اروین مریض شدین.کلی اوون روز همه مون دمغ شدیم شنیدیم نازگلمون مریض شده!

خدا نکنه شما فقط دعامون کنین همیشه سالم باشیم

آوا
12 تیر 92 21:08
سلام خاله جون یه سر میاین وبلاگ من آخه تو برنامه نقاشی نقاشی شبکه پویا شرکت کردم و حالا میخوام بهم رای بدین دوستون دارم[چشم خانمی