نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

شب تولد ۷سالگیت مبارک عزیزم

دخملی خوشگلم تولدت مبارک از صبح سرگرم واقعیتای تولدت بودم و الان که سه نصفه شبه تازه تونستم بشینم و در دنیای مجازی برات بنویسم شیرین ترین نبات زندگی اومدنت به زندگیم رو هر سال جشن میگیریم و هر روز خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم که همچین فرشته ای رو بهمون داده . دخترکم امسال همین چند ساعت پیش ۷ سالگیتو فوت کردی گذاشتی کنار و اومدی تا از هشتمین بهارت نگاهی بندازی به دنیایی که شاید بگم زیاد تعریفی هم نداره . ولی اینو وقتی میفهمم که دنیای منی قضیش فرق میکنه زیباترین هدیه نایاب ترین هدیه نمیدونم چی خطابت کنم و چه طوری تولدتو تبریک بگم دوست دارم ساعتی که دارم مینویسم فعلا تو وبلاگت ثبت شه تا بیام خوب برات از خوبیهات بگم دوستت دارم مهربونم...
26 خرداد 1398

گذر ایام تعطیلات وامادگی برای جشن تولد

دخملی داستانمون این روزا حسابی خوش میگذرونه از یه طرف مدرسه ها تعطیل از یه طرف شروع کلاسای خصوصز من و موندن این خونه خاله و مامان جون خلاصه که اساس سرگرمه اما از شما چه پنهون اندر احوالات پیاده روی دور شورابیل  فقط عکساشو رویت کنید من هیچی نمیگم خسته ولی بعد پیاده روی شهر بازی رو ترکوندن یادش نمیره و اما اواخر راه رسیدیم به شهر بازی شورابیل دوباره جانی تازه یافتند ایشون 🤭🤭😘 اینم از جشنواره بابونه ها و ترس از هر چی مگس و پشه ست اینجا تو عکساش معلومه عاشقتم ترسو جان شال منو پیچوندی دور گردنت تا هیچ جهنده و خزنده و.... بهت برخورد نکنه 🤣🤣🤣🤭 ...
23 خرداد 1398

گذر ایام تعطیلات وامادگی برای جشن تولد

دخملی داستانمون این روزا حسابی خوش میگذرونه از یه طرف مدرسه ها تعطیل از یه طرف شروع کلاسای خصوصز من و موندن این خونه خاله و مامان جون خلاصه که اساس سرگرمه اما از شما چه پنهون اندر احوالات پیاده روی دور شورابیل  فقط عکساشو رویت کنید من هیچی نمیگم خسته ولی بعد پیاده روی شهر بازی رو ترکوندن یادش نمیره و اما اواخر راه رسیدیم به شهر بازی شورابیل دوباره جانی تازه یافتند ایشون 🤭🤭😘 اینم از جشنواره بابونه ها و ترس از هر چی مگس و پشه ست اینجا تو عکساش معلومه عاشقتم ترسو جان شال منو پیچوندی دور گردنت تا هیچ جهنده و خزنده و.... بهت برخورد نکنه 🤣🤣🤣🤭 ...
23 خرداد 1398

بهارو حال و هوای بابونه های جنگل فندقلو

هفته پیش سه تایی با هم زدیم تو دل جنگل ولی هوا فوق العاده مه الود بود ولی همینشم خیلی حال داد جای همه دوستای گلمون خالی تازه برگشتنی سه تا سگ گرسنه دیدیم که ناهار سر راهی نورا رو که چیپس و بیسکوییت ترد بود تقدیمشون کردیم دختر مهربونم خیلی ذوق داشتی وقتی حس اینو داشتی که تو اون سگارو سیر کردی قابل ذکره که این عکس رو دخملی خوشگلم ازمون گرفته خیلی هنرمندی دختر کوچولوی مهربونم اینم ازنورا و عمو سهیل  شاه داماد گلمون که بدلیل امنیتی عکس عروس نازمون رو کات کردیم😉😘 چه ذوقی داشتی وقتی عمو سهیل گفت بیا با هم یه عکس بگیریم وتازه همه کادوهای عروس خانوم هم که به مناسبت  عید فطر  عمو سهیل اینا زحمتشو ...
12 خرداد 1398

بهارو حال و هوای بابونه های جنگل فندقلو

هفته پیش سه تایی با هم زدیم تو دل جنگل ولی هوا فوق العاده مه الود بود ولی همینشم خیلی حال داد جای همه دوستای گلمون خالی تازه برگشتنی سه تا سگ گرسنه دیدیم که ناهار سر راهی نورا رو که چیپس و بیسکوییت ترد بود تقدیمشون کردیم دختر مهربونم خیلی ذوق داشتی وقتی حس اینو داشتی که تو اون سگارو سیر کردی قابل ذکره که این عکس رو دخملی خوشگلم ازمون گرفته خیلی هنرمندی دختر کوچولوی مهربونم اینم ازنورا و عمو سهیل شاه داماد گلمون که بدلیل امنیتی عکس عروس نازمون رو کات کردیم😉😘 چه ذوقی داشتی وقتی عمو سهیل گفت بیا با هم یه عکس بگیریم وتازه همه کادوهای عروس خانوم هم که به مناسبت عید فطر عمو سهیل اینا زحمتشو کشیده بودن شما وا ...
12 خرداد 1398

قهر با دوست صمیمی نیکا

۴شنبه تا سوار ماشین شد همش غر زد که شنبه باید بیای مدرسه به خانم صباحی بگی نیکا منو هل داده از پله ها افتادم اگه یه چیزیم میشد چی میشد 🤭😉خلاصه که دادو بیراه .... گفتم مادری نیکا دوست صمیمیته آخه مدیر بهش داد بزنه تو ناراحت نمیشی ؟ من به مامانش میگم بهش تذکر بده خلاصه یه سری مکالماتی رد و بدل شد حالا دوتا فنچ عاشق دورادور و مجازی واسه هم نامه نوشتن خیلی جالبه گفتم بزارم اینجا یادگاری بمونه کشته مرده ی اون آشق تم ت هستم مامانی فدات بشه 😍😍😍😂😂😂 اینم ماجرای قهر و آشتی های دهه نودی ها در دنیای مجازی اینم یه نقاشی خانوادگی و اون مو زرده منم شنیون کردم 😆😆😆 ...
3 خرداد 1398

قهر با دوست صمیمی نیکا

۴شنبه تا سوار ماشین شد همش غر زد که شنبه باید بیای مدرسه به خانم صباحی بگی نیکا منو هل داده از پله ها افتادم اگه یه چیزیم میشد چی میشد 🤭😉خلاصه که دادو بیراه .... گفتم مادری نیکا دوست صمیمیته آخه مدیر بهش داد بزنه تو ناراحت نمیشی ؟ من به مامانش میگم بهش تذکر بده خلاصه یه سری مکالماتی رد و بدل شد حالا دوتا فنچ عاشق دورادور و مجازی واسه هم نامه نوشتن خیلی جالبه گفتم بزارم اینجا یادگاری بمونه کشته مرده ی اون آشق تم ت هستم مامانی فدات بشه 😍😍😍😂😂😂 اینم ماجرای قهر و آشتی های دهه نودی ها در دنیای مجازی اینم یه نقاشی خانوادگی و اون مو زرده منم شنیون کردم 😆😆😆 ...
3 خرداد 1398

بهارونه های نورا

عشقم ماه من  خردادی من خیلی دوست دارم امروز وارد ماهی شدیم که تو مهمون خونمون شدی خانوم گل خیلی ماهی  چند تا عکس از روز ی که نورا از حموم تاریخی اردبیل بازدید میکنه بماند که گیر داده بود من با لباس ورزشی فرم مدرسه نمیرم اونجا 🤭🤭😘 اینم از عکس فرشته کوچولوی من تو حیاط بابا اینا اینم چند تصویری از دلقک بازیای مادر و دختری و اما دیشب افطار رو مهمون نورا خانوم بودیم به صرف کنتاکی مرغ .واااااای نگو و  نپرس موقع آشپزی یه خدماتی به خودت ارایه میدادی که نگو و نپرس از جمله دستکش ... و صندلی استراحت حین سرخ کردن و ..... و چون ریخت و پاشت زیاد بود فقط میگفتی خودم میشورم نگران نباش 😂😂😂...
2 خرداد 1398