نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

تولدت مبارک

سلام به عزیز دلم ،نفسم ،پاره تنم تولدت هزاران بار مبارکمون باشه بهترینم  نمیدونم چه طور شکر خدا رو به جا بیارم برای عطا کردن تو به ما  تو بهترین و زیباترین هدیه ی عمرمی مهربون من  خیلی خوشحالم صبح تونستم تولدتو تبریک بگم و بتونم تو  وبلاگت این بار سر وقت ثبت کنم  ساعت ۷ صبحه  و خابم نبرد با اینکه دو نیم خابیدم ولی انگار قرار بود پاشم و برات بنویسم  فرشته ی من یه دهه از عمرتو پشت سر میزاری و امروز به قول خودت میگی به همه بگو ۱۱ سال دارم ۱۰ رو دیگه تموم کردم 😄 امیدوارم دهه های بعدی توام با شادی و سلامتی و موفقیت های روز افزون برات باشه . من و بابا همیشه در تلاشیم بهترین لحظات رو برات خلق ...
25 خرداد 1401

میلاد با سعادت حضرت معصومه مبارک

سلام به دختر زیبای مامانی و دوباره پاسی ازشب گذشته و من اومدم بنویسم  اومدم بنویسم که هم نفس لحظه های من روزت مبارک بله امروز روز توعه روز دختر روز فرشته های زمینی نازنینم مینویسم تا همیشه برات بمونه که تو بهترین نعمت خدایی واسمون  امروز صبح رفتیم بیرون هر چی گشتیم هرچی  ازت پرسیدم که چی بخرم نگفتی  بلاخره یه ماهیتابه طرح دار ویژه پنکیک گرفتی اخه گل دخمل ما سرآشپز پخت پنکیکه 🤩🤩🤩😍 و سه تا لاک جیگر گرفتیم و عصری هم با کیکی که همراه بابا رسید دستت سورپرایز شدی  اما قضیه به همین ختم نشد و گردالو برات جووراب هدیه کرد 😁😄 ووووووووو  یه جشن کوچولو که اخرش کیک برگشت رو لباست تا بمونه به بادگار و بعدش...
12 خرداد 1401

میلاد با سعادت حضرت معصومه مبارک

سلام به دختر زیبای مامانی و دوباره پاسی ازشب گذشته و من اومدم بنویسم  اومدم بنویسم که هم نفس لحظه های من روزت مبارک بله امروز روز توعه روز دختر روز فرشته های زمینی نازنینم مینویسم تا همیشه برات بمونه که تو بهترین نعمت خدایی واسمون  امروز صبح رفتیم بیرون هر چی گشتیم هرچی  ازت پرسیدم که چی بخرم نگفتی  بلاخره یه ماهیتابه طرح دار ویژه پنکیک گرفتی اخه گل دخمل ما سرآشپز پخت پنکیکه 🤩🤩🤩😍 و سه تا لاک جیگر گرفتیم و عصری هم با کیکی که همراه بابا رسید دستت سورپرایز شدی  اما قضیه به همین ختم نشد و گردالو برات جووراب هدیه کرد 😁😄 ووووووووو  یه جشن کوچولو که اخرش کیک برگشت رو لباست تا بمونه به بادگار و بعدش...
12 خرداد 1401

روز معلم

سلام سلام به همه به دخملی قشنگم  خدارو شکر میکنم که یه سال نگذشته برگشتم  عزیز مامانی امروز روز عید فطر یکم شوال  ۱۴۰۱هستش نماز عید فطر خوندیم بابا رفت کارخونه و منم در حالی که دارم برات مینویسم پیشت دراز کشیدم و چشمای بسته ی زیباتو تماشا میکنم  و برات از خدا بهترینارو میخام  الهی که لبخند و عشق و مهربونی و سعادت  چهار گوش زندگی تو رو همیشه مزین کنه  دختر خانووووم من چقدر بی بهانه دوست دارم و اما چقدر این روزا گرم دفتر دستک های روزگاریم اونقدر دوست داشتم هر روز برات بنویسم ولی متاسفانه وقت نمیشه چون دوست دارم ته و توهه وقت هایی که خالی میشم از دردسرا و کارای زندگی درس و مدرسه و دانش آمو...
13 ارديبهشت 1401

تولدت مبارک فرشته ی مهربونم

سلام به دخمل گلم و سلام به دوستای گل نی نی وبلاگی میدونم با تاخیر اومدم ولی باور کنید اونقدر درگیر کلاسا و دوره های اجباری خودمم، که وقت برا سر خاروندن ندارم عزیز دل مامان امسال حال و هوای جشنی در وجودمون نبود و توچه قدر با وقار و متانت اینو میفهمیدی عاشقتم دختر مهربونم یه دور همی کوچولو با حضور مامان بزرگا و عمه و خاله ها و زندایی گرفتیم تا دخمل بهاری ما ۹ سال تمام شدنشو جشن بگیره عزیز دل من بهترینا رو برات آرزو میکنم و با این دلنوشته بهار ۱۴۰۰ رو بدرقه میکنیم و با شوق منتظر آمدن دوبارش میمونیم بهاری که سبز و دل انگیزتر خواهد شد به حول قوه ی الهی بهاری که نه کرونا داشته باشه نه غم و غصه سلامت و کامروا باشی و به همه آرزوهای قشنگت برس...
1 تير 1400

فردای شب یلدایی به رنگ دلتنگی

شب یلدا هم گذشت ولی سفر کرده مون نیومد صفای یلدای هر سال را درک نکردیم یلدایی که غم باد گرفتیم خدایا دور کن این کرونارو دیگه تحملمون سر اومد بسه دیگه نورای  قشنگم مهربون من دیروز برامون سفره یلدا درست کردی و با کودکانه های خود در هم امیختی  تا شایدمرحمی بزاری تو  دل تنگ باباییو  کمی حواسشو پرت کنی و دلهره دار و پر از استرس که فردا سنگ شکنی داریم بله الانم تو صف سنگ شکنی در انتظاریم منو ببخش که کم مینویسم برات سفره ای که خودت چیدی و اینم موقعیت اولین روز زمستون عاشق نصب برنامه های عکاسی هست با منوی فود از خودش سلفی گرفته با کاردستی های پسر عمو اروین وقتی دیگه طاقت خاله مریم از قرنطینه تموم میشه و اینجوری استریل شده بوس و بغلت میکنه ۲۸...
1 دی 1399

عمو جون کجا رفتی

دیگه مینویسم این بار پست قبلی از روزای غمگین گفتم ولی رو نکردم چه خبره خدا جون محسن عمو رو از نورام گرفت نورای من دیگه عمو نداره کلی براش دعا خوند یم نتونستیم کاری از پیش ببریم عمو محسن خیلی ناجوانمردانه از کنارمون رفتی محسن عمو یه کلمه بگو چرا تنهامون گذاشتی . مامان جون نگفته بودیم حالش بده آخه خودش کرونا داشت عمو جون دقیقا بعد مامان جون و عمه اینا کرونا گرفتن لعنتی بی صاحب عزیزمون رو برداشت رفت و شنبه ای که هیچ وقت نباید میومد اومد کامیارم تنها شد بی برادر شد خیلی روز تلخی رو چشیدیم سوزوندی دلمونو محسن اروین و سولماز رو دست کی سپردی مامان و باباتو چه طور آبجی و داداشتو چی ؟؟ وای وای وای خیلی جگرسوزه چی بگم چی بنویسم خدا قربون کر...
29 مهر 1399