نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

نورا بغل علی دایی

ا ونروزی گفتم که به زودی عکسای دخترم با آقای دایی منتشر میشه این عکسارو خاله سارا از نورا گرفته من خودم هیچی نتونستم بگیرم چون نورا واقعا بی قراری میکرد قبلا که براتون نوشتم قرار بود واسه افتتاح رستوران عمو شهزاد (پدر خوب)بریم اونجا که ما به خاطر پختن حلوا واسه سالگرد عزیز کمی دیر رفتیم  احسان همون جا جلو در نورا رو گرفت  برد به عموش نشون بده نورا هم که واسمون آبرو نزاشت بس که گریه کرد علی عمو خیلی سعی کرد آرومش کنه ولی موفق نشدباز کمی بغل لیلا دختر خاله جون آروم مونده بود کمی حرفیدیم کمی بچه داری کمی شیر دهی آخر سرم با گریه اومدیم بیرون فکر کنم عمو شهزاد و دخترخاله لیلا از دعوتمون  پشیمون شدن ...
23 آذر 1391

این چیه دیگه؟؟؟؟؟

دو روزه بیرون نمیرم تا سرما خوردگیم خوب شه ولی امروز دیگه داشتم دق میکردم که مامان جونیم منو برد حموم عصری هم مامان منو سوار یه چیزی کرد که خیلی جالب بود چند وقته تو اتاقم میدیدمش اما امروز سوارش شدم جاتون خالی خوش گذشت من علاوه بر سواری از دنده و فرمونش تغذیه هم میکردم!! آخر سر سرم رو کوبوندم به فرمون نمیدونم ماشینمو مامانی بیمه کرده یا نه خدا به داد خودمم برسه آخه گواهینامه هم ندارم به زودی عکسام منتشر خواهد شد ...
19 آذر 1391

سومین روز شهادت امام حسین

سه شنبه مامانی کلاس داره و نورا خانم باید بره پیش مامان جونش  بمونه البته اگه جوابت نکنن آخه دیشب که رفته بودم دندون پزشکی کلی جیغ و داد راه انداخته بودی که مامان جون مجبور شده بود بهم زنگ بزنه من برگردم آی شیطون عصری هم میریم خونه مامان بزرگ  نذری حلوا داره میریم اونجا کمکش کنیم بعد هم کلی دعا کنیم
6 آذر 1391