نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

نوراهدیه ی خدا

نورا بهترین هدیه از خدایم هست

اولین روز تابستونی دخمل ۷ ساله من

سلام و صد سلام به همه به تابستون به همه ی اونایی که مطالب وبلاگ رو میخونن و سلام به همه نی نی وبلاگی ها تابستون از راه رسیده و دخملی میره کلاس بدمینتون و مربیش خیلی ازش راضیعه فردا زبان داره و از پس فردا هم موزیسین سنتور میشه خلاصه که سرمون شلوغ شده در حد تیم ملی و اما اولین روز از تیر ماه رو با یه اردوی دونفره مادر دختری گذروندیم که خیلی بهمون خوش گذشت که بعد از ظهرشم با چایی خاله معصوم و حضور علی جون ضیافتمون دو چندان شد بی نصیب نمونین از عکسا اما این صحنه ایعه که نورا داشت مگسا و زنبور عسلارو نفرین میکرد که یه خانوم پیر مسن شنید و اومد پرسید داری کی رو نفرین میکنی البته ناگفته نمونه پیشونیتونم دیروز توی مراسم پاگشایی ...
2 تير 1398

اولین روز تابستونی دخمل ۷ ساله من

سلام و صد سلام به همه به تابستون به همه ی اونایی که مطالب وبلاگ رو میخونن و سلام به همه نی نی وبلاگی ها تابستون از راه رسیده و دخملی میره کلاس بدمینتون و مربیش خیلی ازش راضیعه فردا زبان داره و از پس فردا هم موزیسین سنتور میشه خلاصه که سرمون شلوغ شده در حد تیم ملی و اما اولین روز از تیر ماه رو با یه اردوی دونفره مادر دختری گذروندیم که خیلی بهمون خوش گذشت که بعد از ظهرشم با چایی خاله معصوم و حضور علی جون ضیافتمون دو چندان شد بی نصیب نمونین از عکسا اما این صحنه ایعه که نورا داشت مگسا و زنبور عسلارو نفرین میکرد که یه خانوم پیر مسن شنید و اومد پرسید داری کی رو نفرین میکنی البته ناگفته نمونه پیشونیتونم دیروز توی مراسم پاگشایی ...
2 تير 1398

بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی😘😘

نورا من همین الان چشمای نازشو بست و خابید با کلی خاطره های روز تولدش جدا از تنش های همیشگی ت با علی رضا که یه دیقه طوفان شن به پا میکنید بعد میبینیم دوباره طوفان خابید و صمیمی و جون جونی شدین خیلی بهت خوش گذشت امروز با دعوت یه دوست جونی دخملی رو سورپرایز کردیم بی شک میتونم بگم خوشحالیت لحظه ورود نیکا یه چیز دیگه بود و تعجبی که از حضورش داشتی چون بویی از خبر اومدنش نبرده بودی من با مامانش اوکی کردم قرار شد بیاد دل تو دلت نبود به قول معروف در پوست خود نمی گنجیدی 🤣🤣🤭دیگه اروین و علی رصا برات بی مفهوم شده بودن چند تایی موفق شدیم عکس بگیریم انشالله حتما میزارم اشانتیونای روی میز کار خود خودته دست مریزاد هنر مند کوچولو ...
26 خرداد 1398

بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی😘😘

نورا من همین الان چشمای نازشو بست و خابید با کلی خاطره های روز تولدش جدا از تنش های همیشگی ت با علی رضا که یه دیقه طوفان شن به پا میکنید بعد میبینیم دوباره طوفان خابید و صمیمی و جون جونی شدین خیلی بهت خوش گذشت امروز با دعوت یه دوست جونی دخملی رو سورپرایز کردیم بی شک میتونم بگم خوشحالیت لحظه ورود نیکا یه چیز دیگه بود و تعجبی که از حضورش داشتی چون بویی از خبر اومدنش نبرده بودی من با مامانش اوکی کردم قرار شد بیاد دل تو دلت نبود به قول معروف در پوست خود نمی گنجیدی 🤣🤣🤭دیگه اروین و علی رصا برات بی مفهوم شده بودن چند تایی موفق شدیم عکس بگیریم انشالله حتما میزارم اشانتیونای روی میز کار خود خودته دست مریزاد هنر مند کوچولو ...
26 خرداد 1398

شب تولد ۷سالگیت مبارک عزیزم

دخملی خوشگلم تولدت مبارک از صبح سرگرم واقعیتای تولدت بودم و الان که سه نصفه شبه تازه تونستم بشینم و در دنیای مجازی برات بنویسم شیرین ترین نبات زندگی اومدنت به زندگیم رو هر سال جشن میگیریم و هر روز خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم که همچین فرشته ای رو بهمون داده . دخترکم امسال همین چند ساعت پیش ۷ سالگیتو فوت کردی گذاشتی کنار و اومدی تا از هشتمین بهارت نگاهی بندازی به دنیایی که شاید بگم زیاد تعریفی هم نداره . ولی اینو وقتی میفهمم که دنیای منی قضیش فرق میکنه زیباترین هدیه نایاب ترین هدیه نمیدونم چی خطابت کنم و چه طوری تولدتو تبریک بگم دوست دارم ساعتی که دارم مینویسم فعلا تو وبلاگت ثبت شه تا بیام خوب برات از خوبیهات بگم دوستت دارم مهربونم...
26 خرداد 1398

شب تولد ۷سالگیت مبارک عزیزم

دخملی خوشگلم تولدت مبارک از صبح سرگرم واقعیتای تولدت بودم و الان که سه نصفه شبه تازه تونستم بشینم و در دنیای مجازی برات بنویسم شیرین ترین نبات زندگی اومدنت به زندگیم رو هر سال جشن میگیریم و هر روز خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم که همچین فرشته ای رو بهمون داده . دخترکم امسال همین چند ساعت پیش ۷ سالگیتو فوت کردی گذاشتی کنار و اومدی تا از هشتمین بهارت نگاهی بندازی به دنیایی که شاید بگم زیاد تعریفی هم نداره . ولی اینو وقتی میفهمم که دنیای منی قضیش فرق میکنه زیباترین هدیه نایاب ترین هدیه نمیدونم چی خطابت کنم و چه طوری تولدتو تبریک بگم دوست دارم ساعتی که دارم مینویسم فعلا تو وبلاگت ثبت شه تا بیام خوب برات از خوبیهات بگم دوستت دارم مهربونم...
26 خرداد 1398

گذر ایام تعطیلات وامادگی برای جشن تولد

دخملی داستانمون این روزا حسابی خوش میگذرونه از یه طرف مدرسه ها تعطیل از یه طرف شروع کلاسای خصوصز من و موندن این خونه خاله و مامان جون خلاصه که اساس سرگرمه اما از شما چه پنهون اندر احوالات پیاده روی دور شورابیل  فقط عکساشو رویت کنید من هیچی نمیگم خسته ولی بعد پیاده روی شهر بازی رو ترکوندن یادش نمیره و اما اواخر راه رسیدیم به شهر بازی شورابیل دوباره جانی تازه یافتند ایشون 🤭🤭😘 اینم از جشنواره بابونه ها و ترس از هر چی مگس و پشه ست اینجا تو عکساش معلومه عاشقتم ترسو جان شال منو پیچوندی دور گردنت تا هیچ جهنده و خزنده و.... بهت برخورد نکنه 🤣🤣🤣🤭 ...
23 خرداد 1398

گذر ایام تعطیلات وامادگی برای جشن تولد

دخملی داستانمون این روزا حسابی خوش میگذرونه از یه طرف مدرسه ها تعطیل از یه طرف شروع کلاسای خصوصز من و موندن این خونه خاله و مامان جون خلاصه که اساس سرگرمه اما از شما چه پنهون اندر احوالات پیاده روی دور شورابیل  فقط عکساشو رویت کنید من هیچی نمیگم خسته ولی بعد پیاده روی شهر بازی رو ترکوندن یادش نمیره و اما اواخر راه رسیدیم به شهر بازی شورابیل دوباره جانی تازه یافتند ایشون 🤭🤭😘 اینم از جشنواره بابونه ها و ترس از هر چی مگس و پشه ست اینجا تو عکساش معلومه عاشقتم ترسو جان شال منو پیچوندی دور گردنت تا هیچ جهنده و خزنده و.... بهت برخورد نکنه 🤣🤣🤣🤭 ...
23 خرداد 1398